مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15)

ساخت وبلاگ
اندیشه های سهراب سپهریِ جوان در چهار کتابِ اوّل (65) آوار آفتاب: خوابی در هیاهو-4دوستی و دشمنی چیزی نیست که در واقعیت و در خلاء وجود داشته باشد و تشخیص هر دو تایشان کار ذهن است. این ذهن و روانِ راوی است که دوست و دشمن را به او نشان می دهد و نیز به او می گوید که میزان دوستی و دشمنی شان چقدر است. در واقع، همه ی این ها را خودش به خودش می گوید و می فهماند. راوی که می گوید:تهی بالا می ترساند، و خنجر برگ ها به روان فرو می رود.خودش خوب می داند که این حسِّ ترسناک که «بالا تهی است» دشمن اش است وگرنه جای ترس نداشت. همچنین، خنجری که روان را می آزارد، در حقیقت با روانِ آدم دشمنی می کند. پس چرا راوی می گوید:دشمنی کو، تا مرا از من برکند؟آدم ترسو معمولاً آن چیزی را که ترسناک است و نیز آن کسی را که خنجر به دست دارد دشمن به حساب می آورد. در واقع، هر چیزی یا هر کسی که بتواند هستی اش را تهدید کند، دشمن بالقوه یا بالفطره ی اوست. بنابراین، می شود گفت که راوی دشمن دارد. اما این دشمن، به ادعای خودش، نه آن دشمنی است که بتواند او را از خودش برکند. چه چیزی در این «خودش» است که با او دشمنی می کند و آرام و قرارش را گرفته است؟ کسی که از «تهی بالا» می ترسد و «روان»اش از خنجر برگ ها در رنج است، دشمن اش همین اندیشه اش و «خودش» است. شاید یک راه رهایی از شرّ این خودش «خودکشی» باشد، ولی او این راه را انتخاب نکرده است با این که می گوید:نفرین به زیست: تپش کور!دچار بودن گشتم، و شبیخونی بود. نفرین!هستی مرا برچین، ای ندانم چه خدایی موهوم!کسی که می خواهد از دستِ این «زیست» یا «تپش کور»، یعنی این زندگیِ بی هدف و از این گرفتاریِ شبیخون-مانند و این بساط هستی که چیدن و چینش اش به انتخابِ خودش نبوده است رها شود، می شود گ مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15)...
ما را در سایت مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rezanooshmand بازدید : 29 تاريخ : سه شنبه 25 مهر 1402 ساعت: 15:16

‍‍اندیشه های سهراب سپهریِ جوان در چهار کتابِ اوّل (65) آوار آفتاب: خوابی در هیاهو-2نخستین پرسشی که با عنوانِ «خوابی در هیاهو» به ذهن می آید این است که این خواب چه خوابی و این هیاهو چه هیاهویی است. ادامه ی این شعر بایستی از پس پاسخ به این پرسش و نیز پرسش های دیگری که با پیشروی در متن پیش می آید بربیاید.چون این شعر با جمله ی «آبی بلند را می اندیشم، و هیاهوی سبز پایین را» آغاز شده است مشخص است که گوینده یا راویِ اوّل شخص دارد ماجرای این «خوابی در هیاهو» را شرح می دهد. این که او دارد می اندیشد نشان می دهد که دست کم سرِ این ماجرا خیلی ذهنی است. البته «اندیشه» به معنای «ترس» نیز هست. به عنوان نمونه در این بیت حافظ که می گوید: اندیشه از محیط فنا نیست هر که را/ بر نقطه ی دهان تو باشد مدارِ عمر، ناندیشه» یعنی «ترس». کسی که می گوید «آبی بلند»، یعنی آسمان، و «هیاهوی سبز» را که با توجه به ادامه ی شعر احتمالاً «نی زاری سبز» است می می اندیشد، منظورش این است که از این دو می ترسد. آیا او در این هیاهو از این اندیشه ها به خواب پناه می برد؟ یا واقعاً خودِ اندیشیدن به این «اندیشه ها» را بایستی آن خوابی شمرد که در این شعر مطرح کرده است؟ شاید او فارغ از این اندیشه ها سرانجام خوابی آرام بخش می رسد. او در جملاتِ پایانی اش می گوید:به نی ها تن می ساییم، و به لالایی سبزشان، گهواره ی روان را نوسان می دهیم.آبی بلند، خلوت ما را می آراید.اگر در این گهواره قرار است «روان» آرام بگیرد، پس این خواب نیز خوابی برای روان های گوینده و همراهش است نه برای جسم هایشان. او پیش از این که به این گهواره برسد گفته بود:ترسان از سایه ی خویش، به نی زار آمده ام.تهی بالا می ترساند، و خنجر برگ ها به روان فرو می رود.ترس از «خنجر مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15)...
ما را در سایت مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rezanooshmand بازدید : 51 تاريخ : سه شنبه 11 مهر 1402 ساعت: 0:22

‍‍اندیشه های سهراب سپهریِ جوان در چهار کتابِ اوّل (65) آوار آفتاب: خوابی در هیاهو-3گاهی با توجه به نظرات مخاطبان و بازخوردهای موجود حس می کنم که لازم است بیان کنم که این روزها با چه اندیشه ای متن هایی مثل «خوابی در هیاهو» را می خوانم و با چه برنامه ای تلاش می کنم که آن ها را بفهمم. حالا چنین حسّی دارم و مطلبی که در پی می آید برای شرح و روشن سازی آن اندیشه و برنامه است. محمد مجتهد شبستری در کتاب هرمنوتیک، کتاب و سنت(فرآیند تفسیر وحی) در شرح «فرایند فهم متون» می گوید:فهمیدن گونه ای شناختن است. خواندن یک متن یا شنیدن یک گفتار غیر از فهمیدن آن است و ممکن است شخصی سخنی را بشنود یا متنی را بخواند، ولی آن را نفهمد. پس از رویارویی با یک متن یا گفتار می توان با آن دو گونه برخورد کرد. یک گونه برخورد، تبیین آن متن یا گفتار به عنوان یک پدیده است؛ در روش تبیین، ارتباطاتی را که پدیده از آن ها ناشی شده با «قواعد مربوط» توضیح می دهند و معلوم می کنند که این پدیده چگونه واقع شده است. برخورد دیگر، تفسیر آن متن یا گفتار و فهمیدن آن است. با عمل تفسیر، متن یا گفتار شفاف می شود و «معنا»ی خود را نشان می دهد. تفسیر بر این پیش فرض مبتنی است که خواندن و شنیدن یک متن یا گفتار، گرچه مدلولات کلمات و جملات آن ها معلوم باشد آنچه را متن و گفتار در خود پنهان دارند آشکار نمی گرداند و این امر پنهان را تنها با تفسیر می توان آفتابی و برملا کرد. (ص8)این حرفِ محمد مجتهد شبستری که می گوید با عمل تفسیر، متن یا گفتار شفاف می شود و «معنا»ی خود را نشان می دهد، درست است به شرط این که، همان طور که خود او نیز در ادامه ی حرف هایش به آن می رسد، مفسر معنایی را که خودش می پسندد به متن تحمیل نکند و اجازه بدهد که متن خودش خودش مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15)...
ما را در سایت مغالطه ها یا خطاهای منطقی(15) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rezanooshmand بازدید : 64 تاريخ : سه شنبه 11 مهر 1402 ساعت: 0:22